"کودکی ما را شکست. نتوانستیم پارچه ها را آتش بزنیم. بریدند، دوختند و تنمان کردند. ما عادت داریم آنگاه که موهایمان سپید شد، لباس هایمان را آتش بزنیم." برای همین است که معتقدم از هیچ، با هیچ، به هیچ کوچ می کنیم. در این بین کائنات هم بی تقصیر نیستن، وقتی با زوری بی حساب و کتاب در نهایت بی رحمی چنان بر دهانمان کوبیدند که زخمِ مُهرِ سکوت در چشم هایمان باریدن گرفت. چرا چنین کرد؟ جوابی نیست وقتی زورِ ما به زورِ هیچ هم نچربیده است، که حال زندگیمان پُر از هیچ شده
دوستان یه مدت دیگه اینجا کمتر می نویسم. چند سال پیش از بلاگفا رفتم چون مدام نمی تونستم باشم. بارها گفتم کاش بلاگفا هم یه آپ داشت. اگه دوست داشتین کانال تلگرامم هستم. اتاقک های پاول دردسترس تر هستن و مجهز تر. خلاصه بازم می نویسم. به قول یکی از دوستام شاید با نوشتن حالم خوب نشه ولی قطعا خوندنش بالاخره یه روزی حس بهتری بهم میده. همین. Tel/@hanismm
درباره این سایت