"کودکی ما را شکست. نتوانستیم پارچه ها را آتش بزنیم. بریدند، دوختند و تنمان کردند. ما عادت داریم آنگاه که موهایمان سپید شد، لباس هایمان را آتش بزنیم." برای همین است که معتقدم از هیچ، با هیچ، به هیچ کوچ می کنیم. در این بین کائنات هم بی تقصیر نیستن، وقتی با زوری بی حساب و کتاب در نهایت بی رحمی چنان بر دهانمان کوبیدند که زخمِ مُهرِ سکوت در چشم هایمان باریدن گرفت. چرا چنین کرد؟ جوابی نیست وقتی زورِ ما به زورِ هیچ هم نچربیده است، که حال زندگیمان پُر از هیچ شده
اشتراک گذاری در تلگرام
درباره این سایت